چون سرخ‌ترین سیب در آغوش درختی
سخت است تو را دیدن و از شاخه نچیدن!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۵ ، ۱۹:۴۷
sourire queen

تا روزی که بود دست‌هایش
بوی گل سرخ می‌داد
از روزی که رفت
گل‌های سرخ بوی
دست‌های او را می‌دهند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۵ ، ۱۶:۳۷
sourire queen
الان دلم می خواست بود با هم می رفتیم دربند یک ساعتی قدم می زدیم و بعد همان جا افطار می کردیم و می نشستیم صحبت و قربان صدقه اش می رفتم بعد یک چایی نبات سفارش می دادیم. خیالش هم شیرین است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۵ ، ۱۶:۳۶
sourire queen
شما
sir
cherry
soureire
اسم + م
تو
این است قوس صعودی و نزولی ما
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۵ ، ۱۴:۰۱
sourire queen
"و یادت باشد من مثل تو در باره این رابطه فکر نمی کردم که روز اخر چه می شود. من از روز اول نگران اخرش بودم و هیچ وقت و هیچ وقت فکر نکردم که فرایندی است که پیش می رود."

"تو اشتباه فکر کردی اگر فکر کردی من هم مثل تو به این ماجرا نگاه می کنم که فرایندی بوده پیش رونده."

"من از الان برنامه سفر پاییزم را می ریزم بعد در مورد رابطه ام با تو بی فکر و پیش بینی؟"

ولی او بارها به من گفته بود که آن اول من هیچ برنامه ای نداشتم. در مورد شقیقه که صحبت می کرد می گفت فقط شقیقه بود. خودش بارها گفته بود که اول در ذهنم این وضعیت نبود. حتی یکبار ازش پرسیدم اگر نبود پس دربند و هتل و اینها چه بود؟ گفت فقط می خواستم شقیقه را ببوسم.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۵ ، ۱۳:۵۸
sourire queen

آن اوایل یعنی دوران ماقبل sir مستند جنجالی تخت گاه هیچ کس را به من داده بود که نگاه کنم. پورپیرار ادعا می کرد که تخت جمشید ناقص بوده و هیچ وقت تمام نشده است. نسخه دیگری از ترکاشوند است در مسائل تاریخی. مقاله اش در مورد سلمان را که داد بخوانم دیدم که چقدر پرت است از وادی تحقیق. حالا بحثم ترکاشوند با پورپیرار نیست بحثم سهاست که آن زمان با هر کدام از این چیزها که به من می داد تصویری می ساخت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۵ ، ۱۳:۱۲
sourire queen



این هم از یادگاری های زمانی است که هنوز sir بودم. مستند بی بی سی بود از شرح رنج های زمین. مستند دوست داشت و زیاد نگاه می کرد. چه سی دی هایی که از بازار می گرفت، یا شبکه مستند تلویزیون و این اواخر هم من و توی کوفتی.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۵ ، ۱۷:۳۳
sourire queen
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۵ ، ۱۵:۰۸
sourire queen
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۵ ، ۱۶:۱۷
sourire queen

یک سرتقی خاص خودش را داشت. التماس دعا که می گفتی می گفت ممنون. ابتدای کلامش سلام نبود. صدبار گفتم اول سلام کن بعد بگو صبح بخیر یا شروع کن ولی سرتق بود. این اواخر اما رقیق تر شده بود ولی بود هنوز. خب او با همین سرتقی هایش سها شده بود. یکبار که سوار ماشین بودیم در جواب فلان آقا گفتم جانم و من برآشفتم گفت از دستم رفت ولی می دانم که مقداری در روابط با مردان باز بود البته بعد از آن خیلی خیلی مراعات می کرد. می فهمیدم که حرمت من را نگه می دارد. ولی بالاخره سرتق بود. اگر نبود که نمی رفت آن جلسات و آن حرف ها را نمی زد بعد از پنج سالی که گذشت!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۵ ، ۱۹:۰۳
sourire queen