کاش کسى باشد که رفتنش هم
مثل غروب خورشید باشد
وقتى مىدانى در هر طلوع
دوباره باز مىگردد
"حقیقتش فکر می کنم تو اصلا نمی توانی دوست بداری. نوعی خودخواهی خودمحوری خودبینی در تو هست که می خواهی همه بر طبق نظر تو باشند. هر وقت تو خواستی هر طور تو خواستی..."
شهرش را با او یاد گرفتم. خیلی لطف داشت. یا می آمد تا مقصد بعد بر می گشت یا پای گوشیش بود تا برسم و بر گردم. آن هم چون منی که در آدرس حفظ کردن فاجعه ام. زیر پل موسیقی کارگری با لباس نارنجی, بعد از چراغ قرمز روی نیمکت های ایستگاه با پیراهنی مردانه, ترمینال زیر پل عابر, حرم خروجی مترو و... و گذشت.
شیرین حسرت آور است مرور خاطرات گذشته با او. این هم چت دیگری برای آن زمان که هنوز sir و madam بودیم.
----- Our chat on Mon, 4/25/11 6:54 PM -----
(6:37 PM): madam?
(6:38 PM): خب تا اذان چند دقیقه ای هست
(6:38 PM): می نویسم تا جایی برای نگرانی شما نباشد
(6:39 PM): شما برایم مانند تک خواهرم هستید
(6:39 PM): او هفت هشت سالی از من بزرگتر است
(6:40 PM): وقتی برایش مشکلی پیش میآمد بامن که ... بودم تماس می گرفت
(6:40 PM): با هم صحبت می کردیم
(6:40 PM): با می رفتم آنجا با او صحبت می کردم
(6:40 PM): بعضی وقت ها می دیدم صحبت من تاثیری ندارد
(6:41 PM): و به نظرم تصمیمی می گرفت که برای من نگران کننده بود
(6:41 PM): او را دوست داشتم
(6:41 PM): پس نمی توانستم نگران او نباشم
(6:42 PM): هر بار که او راه دیگری انتخاب می کرد
(6:42 PM): و من نگران می شدم
(6:42 PM): و مدتی باید می گذشت تا این نگرانیام را فراموش کنم
(6:43 PM): حس می کردم فاصله ما بیشتر می شود
(6:43 PM): این احساس من بود
(6:43 PM): ولی من هیچ گاه او را در زندگیش تنها نگذاشته ام
(6:44 PM): او را دوست داشتهام
(6:44 PM): و برای تصمیمهایش سرزنشش نکردم
(6:46 PM): البته هیچ گاه به او این نگرانی ها را منتقل نکردم
(6:46 PM): فکر می کنم
(6:47 PM): دیگران از این که کسی بی خود و بی جهت برایشان نگران باشند اذیت می شوند
(6:51 PM): نگرانیام شما را نگران نکند
(6:51 PM): یکبار شاهدش بودهاید
(6:51 PM): امیدوار بودم که هضمش برایتان دشوار نباشد
(6:54 PM): همین
اولین باری که در کلاس می دیدمش شبیه آدم های مغروری بود که از دماغ فیل افتاده اند. ردیف های سوم یا چهارم هم نشسته بود. بعدها آمد جلوتر. بعدها برایم تعریف می کرد که در اولین جلسه چظور با او شوخی کرده بودم و من یادم نبود دقیقا. جلسات خوبی بود از چند جهت و بیشتر از یک جهت. تنها مشتری پای کار وبلاگ او بود و من هم مشتاقانه وقت می گذاشتم.