سهانامه

پنجشنبه, ۳ تیر ۱۳۹۵، ۰۷:۰۳ ب.ظ

سرتق

یک سرتقی خاص خودش را داشت. التماس دعا که می گفتی می گفت ممنون. ابتدای کلامش سلام نبود. صدبار گفتم اول سلام کن بعد بگو صبح بخیر یا شروع کن ولی سرتق بود. این اواخر اما رقیق تر شده بود ولی بود هنوز. خب او با همین سرتقی هایش سها شده بود. یکبار که سوار ماشین بودیم در جواب فلان آقا گفتم جانم و من برآشفتم گفت از دستم رفت ولی می دانم که مقداری در روابط با مردان باز بود البته بعد از آن خیلی خیلی مراعات می کرد. می فهمیدم که حرمت من را نگه می دارد. ولی بالاخره سرتق بود. اگر نبود که نمی رفت آن جلسات و آن حرف ها را نمی زد بعد از پنج سالی که گذشت!



نوشته شده توسط sourire queen
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

سرتق

پنجشنبه, ۳ تیر ۱۳۹۵، ۰۷:۰۳ ب.ظ

یک سرتقی خاص خودش را داشت. التماس دعا که می گفتی می گفت ممنون. ابتدای کلامش سلام نبود. صدبار گفتم اول سلام کن بعد بگو صبح بخیر یا شروع کن ولی سرتق بود. این اواخر اما رقیق تر شده بود ولی بود هنوز. خب او با همین سرتقی هایش سها شده بود. یکبار که سوار ماشین بودیم در جواب فلان آقا گفتم جانم و من برآشفتم گفت از دستم رفت ولی می دانم که مقداری در روابط با مردان باز بود البته بعد از آن خیلی خیلی مراعات می کرد. می فهمیدم که حرمت من را نگه می دارد. ولی بالاخره سرتق بود. اگر نبود که نمی رفت آن جلسات و آن حرف ها را نمی زد بعد از پنج سالی که گذشت!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۴/۰۳
sourire queen

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی