از عجایب سها این بود که کفایه خوانده بود، حالا هر مقدار. یکبار هم به خنده گفتم که کفایه مناسب سطح شما نبوده ولی به هر حال. از این عجایب زیاد داشت و همین معجونی ساخته بود که احساس می کردم چقدر شبیه همیم. یکبار در جمشیدیه کنار چشمهای طبیعی بحثی در تصویر خدا در قیامت در بین مومنان کردیم که خیلی برایم جذاب بود. آن قسمت از جمشیدیه را خیلی دوست دارم او هم دوست دارد، کنار نهر آب، صدای آب و نغمه پرندگان و «سها».

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۷:۱۲
sourire queen

دری را اگر قفل دیدی ، نه بترس ، و نه نومید باش ؛
اگر قرار بود باز نشود ؛ جای آن دیوار بود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۵ ، ۱۷:۵۳
sourire queen
.online


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۵ ، ۱۷:۵۱
sourire queen

اولین باری که رفتیم دربند حس فوق العاده خوشایندی بود برای من. انگار دنیای جدیدی کشف می کردم. راه رفتن کنار او، دست او را گرفتن، کنار هم نشستن و از چیزهایی که برایش مهم بود گفتن خیلی لذت بخش بود. هنوز حسش می کنم. آن روز گر گرفته بود نمی دانم چرا. برای من مهم بود که کنار همه شیطنت هایش خیلی با حیا و عفیف بود. بودش بیشتر از نمودش بود. چه تجریش، چه جمشیدیه و چه هرجای دیگر نمی خواستم لحظه با او بودن سپری شود. احساس یک امر منحصر به فرد. سها منحصر به فرد بود. اصلا توصیف را بی خیال بگذار با خاطره آن حس خوش باشیم و درد کشیم...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۵ ، ۱۶:۳۴
sourire queen
دیر رسیدم جلسه ولی در عوض جای خوبی پیدا کردم. در دیدرسم بود و دیدمش یک دل سیر. سر یازده رفت که روزه اش خراب نشود. وقتی که رفت جلسه دیگر وزنی نداشت. یکبار هم چشم در چشم شدیم سریع نگاه گرفت از من.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۵ ، ۱۳:۵۵
sourire queen

این ساعت را پسندیده بود. طلایی با بندهای چرمی قهوه ای و نگین روی صفحه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۵ ، ۱۶:۵۴
sourire queen
قبل از دکتری مدتی کتاب العربیة بین یدیک را می خواند و آن اوائل هم من چک می کردم. بعد دیگر پی گیری نشد. عربی را برای این به او پیشنهاد دادم که دوست داشتم مطالعات اسلامی او غنی تر شود. بعد که دکتری قبول شد خب مجال کمتری برای پی گیری این طرف پیدا میشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۵ ، ۱۶:۱۷
sourire queen

ره میخانه و مسجد کدام است

که هر دو بر من مسکین حرام است

نه در مسجد گذارندم که رند است

نه در میخانه کین خمار خام است

میان مسجد و میخانه راهی است

بجوئید ای عزیزان کین کدام است

به میخانه امامی مست خفته است

نمی‌دانم که آن بت را چه نام است

مرا کعبه خرابات است امروز

حریفم قاضی و ساقی امام است

برو عطار کو خود می‌شناسد

که سرور کیست سرگردان کدام است

عطار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۵ ، ۱۵:۵۵
sourire queen
سبک شعر سید علی صالحی را دوست داشتم. در بند فرم های شعری نبود ولی شعر بود و پر از فنون ادبی. او برایم می فرستادم من هم برایش می فرستادم. شعرهایمان را با افکت هایی که نسخه قدیم یاهو در اختیار می گذاشت تزیین می کردیم. آن زمان سعی می کردیم تزیین ها سنگین و با وقار باشد و همین طور بود. هر دو حریم ها را رعایت می کردیم. اشعار را برای قشنگیش می فرستادم. آن قدر حیا و مرز مهم بود که در شعر مستقیما با او حرفی نزنم. تا روز شقیقه ها سها واقعا برایم خواهر بود. قلبا به خودم اجازه نمی دادم که از حد و مرزها تجاوز کنم گرچه همیشه منتهی الیه قلبم آرزوی او را داشتم. همین بود که ریرا برایم همان سها بود:

سلام!

حال همهٔ ما خوب است
ملالی نیست جز گم شدنِ‌گاه به گاهِ خیالی دور،
که مردم به آن شادمانیِ بی‌سبب می‌گویند
با این همه عمری اگر باقی بود
طوری از کنارِ زندگی می‌گذرم
که نه زانویِ آهویِ بی‌جفت بلرزد و
نه این دلِ ناماندگارِ بی‌درمان!


تا یادم نرفته است بنویسم
حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بود
می‌دانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای تازهٔ باز نیامدن است
اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی
ببین انعکاس تبسم رویا
شبیه شمایل شقایق نیست!
راستی خبرت بدهم
خواب دیده‌ام خانه‌ئی خریده‌ام
بی‌پرده، بی‌پنجره، بی‌در، بی‌دیوار... هی بخند!
بی‌پرده بگویمت
چیزی نمانده است، من چهل ساله خواهم شد
فردا را به فال نیک خواهم گرفت
دارد همین لحظه
یک فوج کبوتر سپید
از فرازِ کوچهٔ ما می‌گذرد
باد بوی نامهای کسان من می‌دهد
یادت می‌آید رفته بودی
خبر از آرامش آسمان بیاوری!؟
نه ریرا جان
نامه‌ام باید کوتاه باشد
ساده باشد
بی‌حرفی از ابهام و آینه،
از نو برایت می‌نویسم
حال همهٔ ما خوب است
اما تو باور نکن!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۵ ، ۱۴:۲۲
sourire queen
بعد از جلساتی که داشتیم مدتی عصرها علم و دین ایان باربور را مباحثه می کردیم. سها می خواند و خلاصه ای برایم می فرستاد من هم کامل خلاصه اش را می خواندم و براساس آن با هم بحث می کردیم. خیلی خوب می فهمید و می نوشت و من هم مشتاقانه شرکت می کردم. البته نظراتم الان تا آن زمان خیلی فرق کرده. الان بخواهم آن موضوعات را بحث کنم طور دیگری بحث می کنم.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۵ ، ۱۴:۰۸
sourire queen