این هم یادگاری از آن زمان. فایل های صوتی که برایم می فرستاد را دارم. کم کم می گذارم. همان زمان ها تعطیلات تابستانی بود و من که خانه اینترنت نداشتم فقط به بهانه سها رفتم و با هم چت کردیم.
امروز نتوانستم کار کنم.
این هم یادگاری از آن زمان. فایل های صوتی که برایم می فرستاد را دارم. کم کم می گذارم. همان زمان ها تعطیلات تابستانی بود و من که خانه اینترنت نداشتم فقط به بهانه سها رفتم و با هم چت کردیم.
امروز نتوانستم کار کنم.
طعم خاصی دارد. اصلا هر چیزی که از سها می رسید طعم داشت. آن روزها فکر می کردم کافو پیانو طعم سها را می دهد. سرکشی بود بدون پرسشگری همراه با یک دلبستگی به اصالت و سنت. دلبستگی که نه شاید تعلق خاطر. این ها به علاوه صداقتی که نویسنده داشت و در آن دهه کمیاب بود معجونی در کافه پیانو به تو می داد که متمایز بود، گرچه من نمی پسندیدم. به سها هم گفتم ولی به خاطر او تا آخر با دقت خواندم. شاید برداشت کرده بود که من از این که کتاب بدهد بخوانم خوشم نمی آید و دیگر کتابی نداد.