سهانامه

دوشنبه, ۱۱ مرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۲۳ ب.ظ

چه باید بگویم!

او هم پنج سال پیش این ها را نوشت:

خب، اینجا خانه من نیست. هر چند که ماههاست اینجا با شما صحبت می کنم. اولین فرصت که یاهو سرو سامان بگیرد بر میگردیم با اجازه شما. اینها را نوشتم که بگویم اینجا نوشتن برایم سخت است. غریب است.
خب من هم نمی دانم به فارسی که می خواهم شما را خطاب کنم، چه باید بگویم! می خواهم بگویم این مساله مهمی نیست که شما این همه دلخورید. نه توافقی شکسته شد نه حرفی از شما روی زمین ماند. می دانم که الان می نویسید مساله شما  و حرفتان نیست و من باید تصمیم بگیرم و شما هم به تصمیم من احترام می گذارید. شما بزرگوارید. این کاری است که من در مقابل دوستانم نمی کنم و اگر با تمام صحبتهایی که با هم کردیم تصمیم دیگری بگیرند، در عواقب آن تنها خواهند بود. یعنی من به هر تصمیمی احترام نمی گذارم؛ با اجازه شما...



نوشته شده توسط sourire queen
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

چه باید بگویم!

دوشنبه, ۱۱ مرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۲۳ ب.ظ

او هم پنج سال پیش این ها را نوشت:

خب، اینجا خانه من نیست. هر چند که ماههاست اینجا با شما صحبت می کنم. اولین فرصت که یاهو سرو سامان بگیرد بر میگردیم با اجازه شما. اینها را نوشتم که بگویم اینجا نوشتن برایم سخت است. غریب است.
خب من هم نمی دانم به فارسی که می خواهم شما را خطاب کنم، چه باید بگویم! می خواهم بگویم این مساله مهمی نیست که شما این همه دلخورید. نه توافقی شکسته شد نه حرفی از شما روی زمین ماند. می دانم که الان می نویسید مساله شما  و حرفتان نیست و من باید تصمیم بگیرم و شما هم به تصمیم من احترام می گذارید. شما بزرگوارید. این کاری است که من در مقابل دوستانم نمی کنم و اگر با تمام صحبتهایی که با هم کردیم تصمیم دیگری بگیرند، در عواقب آن تنها خواهند بود. یعنی من به هر تصمیمی احترام نمی گذارم؛ با اجازه شما...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۵/۱۱
sourire queen

نظرات  (۲)

ای بابا! بالاخره دوسش داری یا نه؟! ببینم خودش دوست داری یا معتاد شدی به حسی که این قهر بهت میده؟اگر دوسش داری برو دسش بگیر ببرش همون جمشیدیه و دربند باهاش حرف بزن تمومش کن دیگه. آخه کدوم مردی میره شهر زیدش بعد با افتخار می نویسه اجازه داد ببینمش! پس چرا حرف نزدی باهاش؟ می ترسی ازش نکنه! انقدر اوضاع خرابه؟ ما که نفهمیدیم آخرش چی شد. 
مشکلم این نیست که صحبت کنم و بگوید نه نمی خواهم با تو ادامه دهم مشکلم این است که نتوانم در خور او شرایطی را فراهم کنم. نمی خواهم دوباره اذیت شود کنار من، نه این که بخواهم اذیتش کنم ولی می ترسم از این که دوباره اذیت شود. وگرنه هم من می دانم و هم خودش می داند که دوستش دارم. چند بار هم به سرم زده است که بدون مقدمه بروم سر راه او بگویم بیا سوار شو برویم با هم صحبت کنیم ولی باز هم احتیاط کردم. ممنون که نوشتی اولین باری بود که یک نفر آمد و کامنتی گذاشت بدون طمع بازدید.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی