چه باید بگویم!
او هم پنج سال پیش این ها را نوشت:
خب، اینجا خانه من نیست. هر چند که ماههاست اینجا با شما صحبت می کنم.
اولین فرصت که یاهو سرو سامان بگیرد بر میگردیم با اجازه شما. اینها را
نوشتم که بگویم اینجا نوشتن برایم سخت است. غریب است.
خب من هم نمی دانم به فارسی که می خواهم شما را خطاب کنم، چه باید بگویم!
می خواهم بگویم این مساله مهمی نیست که شما این همه دلخورید. نه توافقی
شکسته شد نه حرفی از شما روی زمین ماند. می دانم که الان می نویسید مساله
شما و حرفتان نیست و من باید تصمیم بگیرم و شما هم به تصمیم من احترام می
گذارید. شما بزرگوارید. این کاری است که من در مقابل دوستانم نمی کنم و اگر
با تمام صحبتهایی که با هم کردیم تصمیم دیگری بگیرند، در عواقب آن تنها
خواهند بود. یعنی من به هر تصمیمی احترام نمی گذارم؛ با اجازه شما...