در وصف نمی گنجد حسی که به او دارم

دلم می خواهد آن بالای دشت هویج بودیم کنار ردیف درخت ها، جایی که جز نسیم رونده ای نباشد گلم را ساعت ها حس می کردم، بو می کشیدم و زنده می شدم و از نو تکرار لاینقطع. آمد سیر ندیدمش و رفت. قلبم معلق مانده بین راه نه می اید سرجایش بنشیند نه می شود که بروم دنبالش بگیرم. اینجور وقت ها می آید آتش می زند و می رود. از بس که بی رحم است او.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۷ ، ۲۰:۲۷
sourire queen
با او عشق را تجربه کردم. چقدر خوب است او. نعمت خداست برای من. همیشه به خودم یادآوری می کنم که قدردان بودنش و ماندنش باشم.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۵ ، ۲۱:۳۸
sourire queen

حالا که هست دیگر دلم سراغ این جا را نمی گیرد. انگار که هیچ وقت نبود که نباشد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۵ ، ۱۷:۴۵
sourire queen
سه بار زنگ زدم جواب نداد. پیام هم دادم جواب نداد. یکبار دیگر هم تماس می گیرم.
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۵ ، ۱۷:۳۹
sourire queen

گاهی وقت ها زندگی با لمس یک send عوض می شود. برایش نوشتم که فرصت داردبا هم صحبت کنیم و منتظر جوابم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۵ ، ۱۶:۴۸
sourire queen

می خواهم به او زنگ بزنم بگویم قراری بگذاریم صحبت کنیم. توکل به خدا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۵ ، ۱۶:۳۰
sourire queen

او هم پنج سال پیش این ها را نوشت:

خب، اینجا خانه من نیست. هر چند که ماههاست اینجا با شما صحبت می کنم. اولین فرصت که یاهو سرو سامان بگیرد بر میگردیم با اجازه شما. اینها را نوشتم که بگویم اینجا نوشتن برایم سخت است. غریب است.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۵ ، ۲۳:۲۳
sourire queen
پنج سال پیش این را برایش نوشته بودم:

نمی دانم واژه‌هایم تا غروب خشک می شوند. صبح که شادباشی برای خورشید نخواندم،‌ چگونه غروب، سوگنامه‌اش را در دل بریزم
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۵ ، ۲۳:۲۰
sourire queen
آدم با هیچ دردی خو نکند اللهم آمین
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۹۵ ، ۲۰:۱۸
sourire queen

همه شب با دل دیوانه خود
در حرفم..
چه کنم، جز دل خود
نامه بری نیست مرا!

صائب


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۹۵ ، ۱۸:۴۳
sourire queen