سهانامه

چهارشنبه, ۲ دی ۱۳۹۴، ۰۸:۴۱ ق.ظ

شاعری

با او شاعر بودم. این اولین شعری بود که برای او گفته بودم وقتی هنوز madam بود:

من ترانه ای دارم...

من ترانه ای دارم.
آسمان به من می خندد.
من ترانه ای دارم.
سروی از کنارم رفت.
من  ترانه ای دارم.
"حال مرغ هایتان خوب است؟"
می گویی باور کنم که همسایه ترانه مرا نشنید؟
من ترانه ای دارم.
کوچه ها چرا دیگر از برابر چشمانم فرار می کنند؟
من ترانه ای دارم.
صدایم در نعره آسمان گم می شود.
بلندتر می گویم:
من ترانه ای دارم.
ای گنجشک های پناهنده با شمایم!
من ترانه ای...
گنجشک ها هم پرکشیدند.
من ترا... آه!
سایه بان نم کشیده بر سرم هوار شد.
آه! آه! آه!
نه بزرگتری که به دستان پر قوتش پشتت گرم
 نه دوستی، که به همراهیش قلبت قرص
 نه همسایه ای، که به سراغ گرفتن هایش دلت خوش
 نه راهی که تو را ببرد
 نه همدردی که شریک تنهاییت شود
 نه پناهگاهی که پناهت دهد.

 صبر کن!
به دست هایم نگاه کن!
 بیا!    بیا!
 تو هم می بینی جوانه ها را!
من در این بارش " نه "  سبز می شوم. من ترانه می شوم.
من ترانه ام. نگاه کن آسمان را، آری آسمان. رفته است گوش امانت بگیرد.
سرو ها را نگاه کن. تو گویی قرن هاست این سروهای روان در برابرم ریشه دوانیده اند.
از این ازدحام کوچه هایی که به من منتهی می شو کلافه ام.
بیا! کمی جلوتر! بیا چیزی در گوشت بگویم:
اگر دیگر صدایی از من نیامد،‌ بدان که این سکوت بی ترانه ای نیست. گنجشک ها برای پناه آمده اند. خوابیده اند روی برگهایم.
همین


نوشته شده توسط sourire queen
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

شاعری

چهارشنبه, ۲ دی ۱۳۹۴، ۰۸:۴۱ ق.ظ
با او شاعر بودم. این اولین شعری بود که برای او گفته بودم وقتی هنوز madam بود:

من ترانه ای دارم...

من ترانه ای دارم.
آسمان به من می خندد.
من ترانه ای دارم.
سروی از کنارم رفت.
من  ترانه ای دارم.
"حال مرغ هایتان خوب است؟"
می گویی باور کنم که همسایه ترانه مرا نشنید؟
من ترانه ای دارم.
کوچه ها چرا دیگر از برابر چشمانم فرار می کنند؟
من ترانه ای دارم.
صدایم در نعره آسمان گم می شود.
بلندتر می گویم:
من ترانه ای دارم.
ای گنجشک های پناهنده با شمایم!
من ترانه ای...
گنجشک ها هم پرکشیدند.
من ترا... آه!
سایه بان نم کشیده بر سرم هوار شد.
آه! آه! آه!
نه بزرگتری که به دستان پر قوتش پشتت گرم
 نه دوستی، که به همراهیش قلبت قرص
 نه همسایه ای، که به سراغ گرفتن هایش دلت خوش
 نه راهی که تو را ببرد
 نه همدردی که شریک تنهاییت شود
 نه پناهگاهی که پناهت دهد.

 صبر کن!
به دست هایم نگاه کن!
 بیا!    بیا!
 تو هم می بینی جوانه ها را!
من در این بارش " نه "  سبز می شوم. من ترانه می شوم.
من ترانه ام. نگاه کن آسمان را، آری آسمان. رفته است گوش امانت بگیرد.
سرو ها را نگاه کن. تو گویی قرن هاست این سروهای روان در برابرم ریشه دوانیده اند.
از این ازدحام کوچه هایی که به من منتهی می شو کلافه ام.
بیا! کمی جلوتر! بیا چیزی در گوشت بگویم:
اگر دیگر صدایی از من نیامد،‌ بدان که این سکوت بی ترانه ای نیست. گنجشک ها برای پناه آمده اند. خوابیده اند روی برگهایم.
همین
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۱۰/۰۲
sourire queen

نظرات  (۱)

چقدر عالی مینویسی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی