۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۱:۴۱
sourire queen



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۱:۳۴
sourire queen

امروز مهر او منتشر شد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۸:۴۸
sourire queen

محبتم به سها واقعی است، سر خودم یا کسی را کلاه نگذاشته ام هیچ وقت. اگر زودتر با او آشنا شده بودم قطعا طور دیگری از او در این رابطه پذیرایی می کردم ولی دوری، خانواده و ... مانع پذیرایی در خور شان بود. به او که این ها را بگویم می گوید من آخر همه این ها هستم وقتی که دیگر کاری نمانده ولی متوجه نیست که وقتی وسط هفته ای میام شهر او به چه زحمتی می امدم و البته پر از اشتیاقی که او حالا عاطفه و احساس زودگذرش می خواند و شاید اگر رویش می شد هوسش می خواند.


هیچ گاه حد او را در سطح این رابطه ندانستم و همیشه به خودم یادآور می شدم گذشت و لطف او در این رابطه را.


او چندین بار می خواست برود و من با اصرار او را برگرداندم نیمی از وجودم شده است و بدون او نمی توانستم. هر جای مشترک که می روم خاطرات او هست و مزه مهربانی هایش همواره خوش طعمی می کند. از او که می نویسم شور دارم، از او که می شنوم افتخار و غیرت. بار آخر با خودم عهد بستم که دغدغه هایش را جلوی چشمم بگذارم به او بفهمانم که برایم مهم است. ده روز آخر سال بودجه و مسائل پیرامون آن خیلی وقت گیر بود و مقداری کمتر از او پرسیدم.

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۵ ، ۱۸:۳۲
sourire queen
روز دوم عید بود که فهمیدم باید کاری انجام دهم او موافقت نکرد ولی پیام داد که هنوز این جاست. گفتم چرا؟ چیزی نگفت. چند روز بعد بود که در تلگرام  129 با send کرده بود توجیه نه گفتنش را و من که حوصله نداشتم گفتم که می نویسم و او نوشت مرسی.

دو هفته پیش پیامی نوشتم که تا دو هفته بعد باز نکرده بود. دوشنبه مفصل تر نوشتم که ببینم مظنه اش چیست خیلی عصبانی بود و تصمیم گرفته بود به جدایی. سخت سخن می گفت با من. نوشت که دیگر به او کاری نداشته باشم و فقط از آقای فلانی پی گیری کنم نوشتم که خداحافظی نمی کنم چون همیشه اینجاست و برایش دعای سربلندی کردم در دو دنیا و چیزی ننوشت.

من تصمیمی به برگشتن ندارم نه این که او را نمی خواهم او را نمی توانم نگهدارم.
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۵ ، ۱۸:۲۸
sourire queen

وقتی بود این همه به فکر او نبودم که الان که نیست. الان همه اش فکر می کنم که کجاست؟ چه می کند؟ خوب است؟ با کی است؟ خوابیده یا بیداره؟ چه پوشیده؟ این ها را فقط یک عاشق می فهمد. یک عاشق می فهمد که در آل یاسین وقتی انواع سلام به حضرت می دهی یعنی چه سلام وقتی که نشسته ای وقتی که ایستاده ای وقتی نماز می خوانی...، ای کاش او را هم این قدر دوست داشتم. بدا به حال من.

برخی وقت ها خیلی طاقتم طاق می شود که به او بگویم، ولی صبر می کنم. می دانم که خیلی پیش تر از من این درد را کشیده و الان این حجم دردهاست که او را به تصمیم جدایی رسانده، چه می کشید!!! و وای بر من که آن چنان که باید نفهمیدم!!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۴ ، ۱۷:۰۹
sourire queen

پنج شنبه و صبح جمعه برایش چند پیام فرستادم و شعر، جواب نداد. نمی دانم چه حالی دارد وقتی می خواند؛ عصبانی است یا ته دلش خوشحال است. امروز صبح هم سلام و صبح بخیر فرستادم.به یاد روزهای آشنایی. جواب نداد. الان هم کلاس تمام شد، خسته ام. اگر بود خسته نبودم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۴ ، ۱۷:۰۳
sourire queen

صدبار تا حالا خواسته ام گوشی را بردارم و صدایش را بشنوم ولی وقتی می بینم دارد از من دل می کند و گفته که مثل کبوتر دو برجه شده است و گفت که دیگر مزاحمش نشوم همه ذوقم می شود یک سیلی و صورتم را می نوازد. حالا می فهمم وقتی که می گفت کمی به من فکر کن یعنی چه. من دور و برم شلوغ بود تا حدی ولی او بیشتر تنها بود، حجم تنهایش را الان می فهمم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۴ ، ۲۰:۳۳
sourire queen

شنبه که از میزگرد برگشتم، خسته بودم. اگر بود سراغ می گرفت و خسته نباشه جانم که می گفت همه خستگی می رفت، خستگی بیشتر می ماند او که نیست؛ کنار بخاری دراز کشیدم و به سختی اندکی خوابیدم، خوابی تلخ.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۴ ، ۱۴:۲۵
sourire queen
با او شاعر بودم. این اولین شعری بود که برای او گفته بودم وقتی هنوز madam بود:

من ترانه ای دارم...
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۴ ، ۰۸:۴۱
sourire queen